آموزش زنان

چرا رنج می کشیم؟ تکنیک آرامش با یک داستان

خلاصی از رنج کشیدن و راه رسیدن به آرامش

گاهی در زندگی برای چیزهای کوچک آنقدر رنج می کشیم که آرامش از زندگی ما فراری می شود. ولی اگر می دانستیم دنیا ارزش رنج کشیدن را ندارد هرگز آرامش خود را فدای چیزهای بی‌ارزش نمی‌کردیم.

داستانک!

وارد ایستگاه قطار شدم؛ باوجوداینکه همیشه سعی می‌کردم زود به ایستگاه برسم تا تخت‌های بالای کوپه را بگیرم؛ اما این بار دیر شد. وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تخت‌های بالا را گرفته بودند. قسمت پایین هم یک خانم با پسر حدوداً ۹ساله و یک خانم میان‌سال نشسته بودند. به‌ناچار پایین نشستم و از همان ابتدا مشغول کتاب‌خواندن شدم.

بعد از گذشت یکی دو ساعت، صدای گریه خانم جوان توجه من را به خود جلب کرد و خانم مسن که معلوم می‌شد زن دنیا دیده‌ایست با او حرف می‌زد.

از حرف‌های خانم جوان فهمیدم که  مادرشوهر و خواهرشوهرش تو کوپه بغلی بودند. او پسرش را فرستاده تا ببیند آن‌ها در موردش چه چیزی می‌گویند.  بچه هم برگشته و هر چه شنیده برای مادرش تعریف کرده بود‌ و حرف‌های خوبی درباره‌اش نگفته بودند.

*اعتیاد به رنج‌کشیدن*

جمله‌ای که زن مسن به او گفت توجهم را جلب کرد: تازمانی که *اعتیاد به رنج‌کشیدنت* را ترک نکنی، اوضاعت همینه.

چه جالب! مگر ما انسان‌ها به رنج‌کشیدن معتاد می‌شویم؟

من آموختن را دوست دارم  به نظرم جامعه بزرگ‌ترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه می‌تواند در کلاس‌های آن شرکت کند. انتخاب کند در چه کلاسی در این دانشگاه درس بخواند، آن روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کرده بودم. “مادری معتاد به رنج و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند. من هم سرتاپا شوقِ آموختن.”

استاد رو به خانم گریان کرد و گفت: از کی معتاد شدی؟

خانم گریان گفت: من اصلاً معتاد نیستم. من چیزی مصرف نمی‌کنم.

استاد گفت: چرا تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده

-مگر تو امروز مسافر نیستی؟

خانم جوان با صدای گرفته‌ای گفت: چرا! داریم میریم سفر.

استاد گفت: تو امروز به‌خاطر دغدغه‌ات برای سفر، رنج مصرف نکرده بودی؛ اما تا در کوپه نشستی، فرزندت را فرستادی تا از  کوپه کناری برایت مواد تهیه کند. او هم‌سخنانی زهرآگین را برایت آورد. تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج‌کشیدن و گریه‌کردن هستی.

دیدگاه این زن برایم بسیار جالب بود. زن جوان  هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود گریه‌اش متوقف شد و گفت: ولی اونا خیلی بد هستند، چرا باید پشت سرم حرف بزنند؟!!!

استاد گفت: شغل موادفروش، فروش مواده، تو چرا مواد آنها را می‌خری؟ تا زمانی تو بهایی نپردازی هیچ‌کس به‌زور به تو هیچ موادی نمی‌دهد.

او ادامه داد: در این دنیا همه فروشنده هستند؛ تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی! خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی، یا خریدار رنج و اندوه؟!!

من هرگز به دنیا این‌گونه نگاه نکرده بودم؛ برایم زیباترین تعبیری بود که تا کنون نشنیده بودم.

استاد ادامه داد: اگر طول روز از خودت بپرسی، امروز میخوای چه چیزی را بخری که برای زندگی‌ات مفید باشد، بابت اجناس بنجل پولی نمی‌پردازی!

بحث آن روز دیدگاه جدیدی را در من به وجود آورد. واقعاً امروز شما خریدار چه چیزی هستید؟

تنبلی و بطالت، رنج و اندوه، شادی، آرامش یا یک هدف مشخص، رشد، بخشش و رضایت‌مندی از زندگی؟ ما انسان‌ها همیشه حق انتخاب داریم…!!! امروز وقتتان، ساعاتی از  عمر و احساساتتان را می‌دهید و چه چیزهایی را در قبال آن می‌خرید؟ ما با لحظه‌به‌لحظه عمرمان خرید می‌کنیم.

روزگارتان سرشار از خریدهای مفید و باارزش باد. 🌱🌱🌱🌱

برای خواندن مطالبی در مورد مدیریت رسانه در تربیت فرزند اینجا کلیک کنید.

 

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا